دریافت پایان نامه تغییر نشانگان متریک در کیهان شناسی

شامل 103 صفحه
فرمت word
حجم فایل 858.4KB
شناسه محصول: 468

قیمت دانلود فایل: 9.800 تومان

دسته:
  • دانشگاه شهید بهشتی دانشکده علوم گروه فیزیک
  • پایان نامه دوره کارشناسی ارشد فیزیک (گرانش)
  • مقاله دارای فهرست و منابع میباشد

قسمتی از متن پایان نامه کیهانشناسی و تغییر نشانگان متریک

مقدمه

آنگاه که بشر متفکر، متوجه آسمان و اجرام بی شمار آن شد، آنگاه که جهان اطراف را در نظمی تحیرانگیز یافت و خود را جزء کوچکی از این کل شگفت، با طرح چیستی هستی، وجود و هر آنچه در آنست، اولین گام را در مسیری نهاد که شاید آغاز تمام تحولات فکری و علمی پس از آن باشد.

این سؤال که جهان با همه جزئیاتش، چگونه ایجاد شده؟ به سئوال اساسی فلسفه معروف است.

پاسخ این سئوال که زمانی، صرفاً متفکران علوم عقلانی را به مبارزه می‌طلبید، در طی طریق مسیر فکری بشر، به ناچار وارد عرصه‌هایی دقیق و علمی‌تر شد و بی شک امروزه سئوال اساسی کیهانشناسی است.

تاریخ تحول علمی و عقلانی، با نقاط عطفی همراه است که شاید مهمترین آنها خلق کتاب اصول ریاضی فلسفه طبیعت نیوتن و طرح نظریه‌های مکانیک کوانتمی و نسبیت خاص و عام اینشتین باشد.

نیوتن در کتاب اصول که حاصل و منتج از تمام رصدها، آزمون‌ها و تلاشهای علمی اسلاف پیش از او بود، ریاضیات پیچیده حرکت و نظریه گرانشی‌اش را مطرح کرد و نشان داد که قانونهای حاکم بر دینامیک اجرام آسمانی، همانهایی است که کنش‌های جرمهای کوچک زمینی را توضیح می‌دهد. از دید او زمان مفهومی مطلق داشت و برای همه ناظرها یکسان. اما قانونهای او، علی‌رغم میل نیوتن، برای مکان مفهومی نسبی قائل می‌شدند(قانون اول). زمان و مکان در این دیدگاه هیچ ارتباطی با هم نداشتند.

مدل کیهانشناسی نیوتن که براساس نظریه گرانشی او سازماندهی شده بود، شاید اولین مدل علمی در این زمینه باشد. جهان در این مدل، دارای توزیعی یکنواخت از ماده، در فضایی نامحدود اقلیدسی، ایستا اما ناپایدار بود.

حدود دو قرن بعد، انقلاب دیگری رخ داد. نظریه نسبیت خاص اینشتین در سال 1905، بر مفهوم مطلق بودن زمان خط بطلان کشید. بر این اساس زمان وقوع یک رویداد از دید ناظرهای مختلف، متفاوت بود؛ همانطور که مکان رویداد از دید این ناظرها تفاوت داشت.

فضا (مکان) و زمان که پیش از این دو مفهوم مجرد و جدا از هم بودند به عنوان دو جزء از یک مفهوم کلی، یعنی فضازمان مطرح شدند. در این نظریه ناظران در چارچوبهای لخت درک یکسانی از رویدادهای اطراف داشتند، اما در فضازمانی تخت.

ده سال پس از آن در سال 1915 اینشتین، اعلام کرد که قانونهای فیزیکی برای همه مشاهده‌گرها چه لخت و چه غیر لخت یکسان‌اند، و در ناحیه کوچکی از فضازمان نمی‌توان بین سقوط آزاد یک جسم در میدان گرانشی و حرکت با شتاب یکنواخت در غیاب میدان گرانشی تفاوتی قائل شد.

همچنین توزیع ماده، تعیین کننده هندسه فضازمانی است که خمیده می‌باشد. این موضوعات تحت عنوان اصول، هموردایی کلی، هم ارزی و ماخ از مهمترین اصولی هستند که تفکر نسبیت عام بر پایه‌های آنها ساخته شده است. از این پس بود که هندسه و ماده لازم و ملزوم هم شدند. اینکه آیا انرژی ممنتم، فضازمان را تحت تأثیر قرار داده و موجد انحنای آن شده است یا تأثیر انحنای فضازمان روی ماده، خودش را به شکل گرانش نشان می‌دهد، دیگر دو برداشت از یک معنا بودند.]1[

معادلات میدان اینشتین این ارتباط را در قالب فرمولی نشان داد. حل این معادلات با در نظر گرفتن شرایط خاص مادی و هندسی، منجر به مدلهای متعددی در توصیف جهان گردید. به این ترتیب کیهانشناسی نسبیتی – کلاسیکی خلق شد.

یکی از نتایج مهم نظریه نسبیت عام، پیش‌ بینی وجود نقاطی که دارای چگالی زیاد و نتیجتاً انحنای فضازمان بی‌نهایت‌اند، بود. تکینگی‌های موجود در مدلهای استاندارد نسبیتی – کلاسیکی و سیاه چاله‌ها مثالهائی از این نقاط‌اند. قضایای تکینگی در نسبیت عام کلاسیکی بوسیله پنروز و هاوکینگ اثبات شدند.

این تکینگی که در زمانهای بسیار اولیه جهان به وقوع می‌پیوندد، شروع جهان را از نقطه‌ای با ابعاد زیر اتمی نشان می‌دهد. نسبیت عام نظریه‌ای کلاسیکی است و در توصیف چنین نقاطی عاجز می‌ماند.

پس بررسی چنین نقاطی نظریه‌ای کوانتمی را می‌طلبد که با گرانش (نسبیت عام) سازگار شده و قادر به تعیین شرایط اولیه حاکم بر حالتهای نخستین جهان باشد.

تلاش برای ایجاد یک نظریه کامل و جامع کوانتم گرانشی که در حد، با گرانش کلاسیکی هماهنگ باشد. از دهه 30 میلادی، تقریباً پس از خلق نظریه مکانیک کوانتمی آغاز شد و تا امروز ادامه دارد.

در این جستجو، یکی از مؤثرترین پیشنهادات در کوانتمی کردن گرانش، استفاده از روش کوانتش کانونیکی دیراک است، که حالت کوانتمی سیستم توسط تابع موجی که تابعیتی از متریکها و میدانهای مادی است بوسیله اعمال یک اپراتور هامیلتونی که شامل بخش هندسی و مادی است، بدست می‌آید و منجر به معادله دیفرانسیلی درجه دومی از متریکها و مشتقات آنها می‌شود. حل این معادلات حالتهای کوانتمی جهان را نشان می‌دهد.

روش دیگر استفاده از انتگرال مسیر فاینمن است که در آن تابع حالت سیستم از جمع تاریخی کلیه متریکهای اقلیدسی فضای چهاربعدی که مرزی بر فضای سه بعدی لورنتسی دارند، حاصل می‌گردد.]2[

بدین طریق یک گذار توپولوژیکی در هندسه فضا رخ می‌دهد. این روش در رفع مشکل تکنیگی و شرایط اولیه تا حدودی موفق بوده است.

روش ذکر شده اخیر همراه با فرضیات دیگر دستمایه این نوشته می‌باشد که در چهار فصل تنظیم شده است.

در فصل اول، کیهانشناسی نسبیتی، متریک رابرستون – واکر، مدلهای استاندارد، موفقیتها و نقایص و برخی طرحها در رفع آنها مطرح شده است.

در فصل دوم مدلی پیشنهاد شده که با یک زمینه کیهانشناسی رابرستون – واکر در حضور میدانهای حقیقی نرده‌ای خود برهم کنشی و با متریکهای تبهگن و اعمال شرایط خاصی که با انتخاب چارت ویژه‌ای حاصل می‌گردد برای معادلات میدان اینشتین جوابهائی کاملاً هموار بدست می‌آوریم.

در فصل سوم کیهانشناسی کوانتمی مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.

در فصل چهارم با استفاده از نتایج حاصل از فصل سوم، مدل مطرح شده در فصل دوم، در محدوده کوانتمی حل و تحلیل شده است. در این بررسی توابع موجی که از حل معادله ویلر- دویت بدست می‌آیند بر مسیرهای کلاسیکی منطبق‌اند.

فهرست پایان نامه

مقدمه — 1

فصل اول

کیهانشناسی — 5

کیهانشناسی پیش نسبیتی — 6

کیهانشناسی نسبیتی — 9

اصل کیهانشناسی — 11

اصل وایل — 12

متریک رابرستون- واکر — 13

مدل فرید من — 15

مشکل افق — 18

مشکل مسطح بودن — 19

مشکل تک قطبی مغناطیسی — 20

مدل تورمی — 20

فصل دوم

بررسی تغییر نشانگان متریک — 23

شرط معمول بر متریک — 24

فرضیات مدل پیشنهادی — 25

ارائه مدل و معادلات دینامیکی — 26

پتانسیل — 33

بحث و تحلیل — 39

نمودارها — 42

فصل سوم

کیهانشناسی کوانتومی — 45

تاریخچه مختصری از گرانش کوانتومی — 47

فرمول بندی هامیلتونی در نسبیت عام — 49

انحنای بیرونی — 50

تابع لپس و بردار جابجایی — 51

معادلات گوس- کودازی — 54

هامیلتونی در نسبیت عام — 57

کوانتش — 62

شرایط مرزی — 63

فصل چهارم

بررسی گذار نشانگان متریک در کیهانشناسی کوانتومی — 67

مسیرهای کلاسیکی — 69

حل — 72

بسته موج همدوس — 78

بدست آوردن ضریب Cl — 80

نمودارها — 83

ضمیمه 1 — 87

ضمیمه 2 — 90

منابع 96

منابع
  1. Sean M.carrol, arXiv : gr – gr 97/20/19 V1 3Dec 1997.
  2. The Quantum Mechanics of Cosmology , J.B.Hartle,1991 by World Scientific Publishing Co.Pte.Ltd.
  3. Seven Wonders of the Cosmos,JAYANT V.NARLIKAR,Cambridge University Press 1999.
  4. Introduction to Cosmology , Matts Roos , 1994 John Wiley & Sons Ltd,Baffins , England.
  5. Introducting Finstein’s Relativity, Ray d’Inverno, Published in the United States by Oxford University Press . New York, Ray d’Inverno,1992.
  6. An Introduction to Cosmology , Third Edition , J.V.Narlikar , Cambridge University Press 2002.
  7. David H.Lyth, arXiv: astro _ ph /9312022 V1 12 Oee 1993
  8. Gravitation and Cosmology , Steven Weinberg , Cambridge University Press 1973- Library of Congress Catalogue – Cand number: 72-93671.
  9. G.Lazarides , arXiv: hep – ph/ 9904502 V2 26 Apr 2002.
  10. QUANTUM COSMOLOGY , S.W.HAWKING , Elsevier Science Publishers B.V.,1984.
  11. T.Dereli and Robin W.Tucker, Classical Quantum Gravity . to (1993) 365.
  12. GAUGE FIELDS KNOTS AND GRAVITY ,John Baes (Department of Mathematics University of California Riverside)& Javier P. Muniain (Department of Physics University of Califonia Riverside) , 1994 by world Scientific Publishing Co.Pte.Ltd
  13. The large Scale Stracture of Spacetime, Ellis and Hawking, 1972, by John Wiley and Sons, Ine.
  14. K. Ghafoori. Tabrizi , S.S. Qousheh and H.R. Sepangi, Intenational Journal of Modern physics A.Vol 15 No .10 (2000) 1521
  15. An Introduction to Quantum Cosmology, by D.L . Wiltshire, arXiv: gr-qc/0101003 V2 3Sep 2003.
  16. Carlo Rovelli, arXiv : gr – qc/ 0006061 V3 Jan 20001.
  17. Quantum Gravity , Quantum Cosmology and Larenytzia Geometries , Giampiero Esposito, Springer-Verlay Berlin Heidelberg 1992.
  18. Geometry , Topology and physics, Mikio Nakahara , IOP Publishing Ltd 1990.
  19. QUANTUM COSMOLOGY AND BABY UNIVERSES , Volume 7 , S.Coleman J.B.Hartle T.Piran and S.Weinberg , 1991 by World Scientific Publishing Co.Pte. Ltd.
  20. J.B.Hartle and S.W.Hawking, Physical Rew. D , Vol 28 N.12 15 Dee 1985.
  21. A.Vilenking, Physical Rev. D, Vol 30 N.2 15 July 1984.
  22. S.S. Gousheh and H.R.Sepangi, arXiv : gr – qc/0006094 V1 27 Jun 2000.
  23. T Develi , Monder and Robin W. Tacker, Classical Quantum Gravity . lo (1993) 1425.
  24. F .Darabi and H.R. Sepangi ,Classical Quantum Gravity .16 (1999) 1565.

فصل اول کیهانشناسی

در ریگودا[1] یکی از کتابهای مقدس باستانی هندوستان آمده است:

«در آن زمان (زمانی که جهان هنوز ایجاد نشده بود)، نه چیزی وجود داشت، نه وجودی بود. در آن زمان نه فضایی بود نه آسمان بالایی در آن … مفهوم شب و روز بی‌معنی بود…. چگونه دامنه وجود به وقوع پیوست، چه کسی قادر به توصیف و بیان جزئیات آن است؟ چه کسی به وضوح اینرا می‌داند؟ ….»]3[

این سئوالات که 1500 سال قبل از میلاد مسیح مطرح شده‌اند، مشابه سئوالاتی است که کیهانشناسی در طول تاریخ با آن درگیر بوده است.

هیچ شاخه‌ای از علم نمی‌تواند بیشتر از کیهانشناسی مدعی باشد که بزرگترین محدوده مطالعه را دارد. مطالعه جهان یعنی مطالعه همه چیزهایی که جهان را شامل می‌شود. بهمین دلیل کیهانشناسی بطور ذاتی مورد توجه و جالب است، حتی برای شاعران، فیلسوفان و متفکران علوم دیگر. اما در تعریف امروزیش کیهانشناسی در واقع مطالعه ساختار بزرگ مقیاس جهانی است که در فواصل میلیونها میلیون سال نوری[2] گسترده شده است و مطالعه کیهانشناسی در واقع مطالعه دینامیکی و فیزیکی رفتار میلیونها میلیون کهکشانی است که این جهان گسترده را پر کرده‌اند و بررسی تحول این سیستم عظیم در طول میلیونها میلیون سال می‌باشد.

می‌بایست به این جهان بزرگ مقیاس به عنوان یک کل و سیستمی فیزیکی نگریست که وظیفه ما شناخت قانونهای حاکم بر دینامیک آن است.

کیهانشناسی پیش نسبیتی

در زمان ایزاک نیوتن، جهان خورشید مرکزی کوپرنیک- گالیله- کپلر، مورد پذیرش قرار گرفته بود. بشربر سیاره‌ای متوسط زندگی می‌کرد که حول ستاره‌ای با اندازه‌ای متوسط می‌چرخید. ستاره‌ها مفهومی چون خورشید ما داشتند و موقعیتی ثابت در جهانی ایستا.راه شیری تجمعی از ستاره‌های بی‌رمقی بودند که توسط تلسکوپ گالیله رویت می‌شدند. اما انسان هنوز در منظومه‌ای قرار داشت که مرکز جهان بحساب می‌آمد.

اولین نظریه گرانشی هنگامی مطرح شد که نیوتن کتاب اصول فلسفه طبیعت را در 1687 میلادی منتشر کرد. با این نظریه، نیوتن توانست قانونهای تجربی کپلر را توضیح دهد که در آنها سیارات در مدارهایی بیضوی می‌چرخند و خورشید در یکی از کانونهای آن قرار دارد. اولین موفقیت این نظریه پیش ‌بینی‌های صحیح در رویت دنباله‌دار هالی بود.]4[

در دوره ما نیز هنوز نظریه گرانشی نیوتن برای توصیف مکانیزم حرکت بسیاری از سیارات و ماهواره‌ها کافیست. و در حد غیر نسبیتی از نظریه گرانش نسبیتی اینشتین بدست می‌آید و در این محدوده همان تبیینی را از کیهانشناسی می‌دهد که گرانش نسبیتی دارد.

نیوتن، در سال 1691میلادی بر اساس نظریه‌اش، کیهانشناسی خودش را فرموله کرد. از آنجائیکه همه اجسام جرمدار یکدیگر را جذب می‌کنند، یک سیستم محدود از توزیع ستاره‌ها در ناحیه‌ای محدود از فضا، تحت جاذبه خودشان فروپاشیده می‌شوند. اما این فروپاشی مشاهده نشد. نیوتن درپی جستجوی دلیلی برای این پایداری برآمد.ولی به اشتباه، نتیجه گرفت که خودگرانشی سیستم محدودی از ستاره‌ها که دارای توزیعی یکنواخت در فضایی نامحدودند، توسط جاذبه تعداد کافی از ستاره‌ها در خارج سیستم خنثی می‌شوند. اما تعداد کل ستاره‌ها نمی‌توانست نامحدود باشد چون باعث نامحدود شدن جاذبه‌شان می‌شد و جهان ایستا، ناپایدار می‌گشت. ضمناً بعدها مشخص شد که لایه‌های خارجی ماده تأثیری بر دینامیک درونی آن ندارند.

هم عصر نیوتن،لایبنیتزنیز، جهان را فضایی مطلق و بی‌نهایت ولی برخلاف نیوتن با تعداد و توزیعی از ستاره‌ها که در همه جای این فضا نامحدودند، در نظر گرفت که دارای مرز و مرکز است. محدود بودن معادل مرز داشتن و نا‌محدود بودن معادل بی مرزی فرض می‌شد. توماس رایتدر 1750 گفت که همه ستاره‌ها دارای حرکتی مشابهند و مانند سیارات که حول خورشید می‌گردند، حول یک جسم مانند خورشید در حال چرخشند و راه شیری را کهکشانی چرخنده فرض کرد.

این تصویر رایت بر امانوئل کانتتاًثیر گذاشت بطوریکه در سال 1755میلادی یک گام جلو رفت و فرض کرد که سحابی‌های پراکنده‌ای که گالیله رصد کرده بود ابر‌هایی از گاز‌های گداخته در کهکشانهای دور هستند. این دلیلی بر همگنی جهان در مقیاس کیهانی و تاًثیری بر اصل کیهانشناسی(اصل کوپرنیکی) بحساب می‌آمد.

او دلیل عدم انقباض سحابیهای راه شیری را نیروی دافعه گرانشی می‌دانست و می‌گفت که شاید این نیرو در فواصل بزرگ، جاذبه زیاد تعداد بی شمار ستاره‌ها را خنثی می‌کند.

ایده سحابی گازی فشرده اولین مثال از سیستمی غیر استاتیک ستاره‌ای بشمار می‌آید اما در مقیاس کیهانی، با جهانی که هنوز ایستاست.

ریماندر اوایل قرن نوزدهم گفت که جهان می‌بایست محدود و دارای مرز باشد و هندسه فضا را با انحنای مثبت ولی کوچک فرض کرد. بر اساس هندسه ریمانی، آلبرت اینشتین در قرن بیستم، ارتباط بین هندسه فضا و توزیع مادی آنرا بیان کرد.

لاپلاسدر 1825 نیروی دافعه گرانشی کانت را تکذیب کرد و قانون بقای اندازه حرکت را نشان داد و بر این اساس گفت که هیچ سحابی نمی‌تواند به یک نقطه رمبیده شود و ماه نیز به پایین نمی افتد.

میشلدر 1783 با درک درستی از گرانش نیوتنی بیان کرد که ستاره‌ای با جرم و فشردگی بقدر کافی زیاد، آنچنان نیروی گرانشی ایجاد می کند که هیچ چیز قادر به گریز از سطح آن نیست. این اولین اشاره به سیاه چاله‌هاست.

ویلیام هرشلدر 1785 با تلسکوپ انعکاسی که اختراعش به نیوتن منسوب شده است، مشاهدات دقیقی از راه شیری انجام داد و نتیجه گرفت که راه شیری یک سیستم دیسکی شکل از ستاره‌هاست.او به اشتباه منظومه شمسی را در مرکز راه شیری در نظر گرفت. کشفیات هرشل مثل سیاره اورانوس و 700 ستاره دو‌تایی تاًییدی با ارزش از نظریه گرانشی نیوتن در خارج از منظومه شمسی بود. او 250 سحابی پراکنده را مشاهده کرد که بعد‌ها معلوم شد ابر‌هایی از گاز‌های گداخته‌اند که به کهکشان ما تعلق دارند. اما این گاز‌ها از دیسک کهکشان در همه جهات و به طور یکسان می‌گریختند.

لامبرتاز این مشاهدات نتیجه گرفت که منظومه شمسی به همراه سایر ستاره‌ها در کهکشان ما حول مرکز کهکشان می‌چرخند. اما علی‌رغم کار‌های کانت و لامبرت تصویر خورشید مرکزی کهکشان همچنان پا بر جاماند، چراکه موقعیت خورشید و مشاهدات هرشل نزدیک به مرکز کهکشان مشاهده می‌شد.

شپلیدر 1915 تا 1919 با مشاهداتی از توزیع خوشه‌های گوی مانند، نشان داد که مرکز کهکشان راه شیری به هیچ وجه منظومه شمسی نیست و در فاصله‌ای حدود 3/2 شعاع کهکشان از مرکز قرار دارد.]4[

هر چند تصویر دنیا مرکزی شکست اما همچنان شپلی کهکشان را مرکز جهان می‌دانست. فواصل کیهانی امروزه با استفاده از روشنایی و درخشش ستاره‌ها اندازه‌گیری می‌شود. در رابطه زیر:

 

درخشش و روشنایی ستاره وفاصله آن از ماست.

درخشش در واقع انرژی تابشی در واحد زمان است و روشنایی یا شار تابشی، درخشش بر واحد سطح می‌باشد.

هابل در 1924 به این طریق فاصله 9 کهکشان دور دست را اندازه گرفت.

نزدیک ترین آنها درآندرومدادر فاصله 77 و دور‌ترین در فاصله5 قرار داشتند. این مشاهدات معلوم ساخت، همانطور که کانت حدس زده بود، سحابی‌ها مار‌پیچی‌اند. سیستمهای ستاره‌ای که در جرم و اندازه با راه شیری قابل مقایسه‌اندوتوزیع فضایی آنها،تاًثیدی بر پذیرش اصل کیهانشناسی در مقیاس کیهانی بود. مشاهدات هابل منجر به قانونی به همین نام گشت و در 1929 این قانون دلیلی بر شکست دید‌گاه ایستا بودن جهان شد.]3[

کیهانشناسی نسبیتی

در اواخر قرن نوزدهم فیلسوف و دانشمند، ارنست ماخبا قاطعیت نظر خود رادر مورد برخی از دیدگاههای نیوتن بیان کرد. او معتقد به وجود یک نقش زمینه برای حرکت بود و می‌گفت که حرکت یک جسم تنها در برابر موقعیت جسم دیگر معنی می‌یابد و در یک فضای خالی حرکت بی معنی است، به بیان دیگر بدون وجود یک زمینه مادی، مفاهیم سکون و حرکت بی ارزشند. او فضای مطلق نیوتن را مورد سوال قرار داد و لختی هر ذره را ناشی از بر هم کنش آن ذره با سایر جرمهای جهان دانست. به همین دلیل برای نیرو‌های اینر‌سی که از دید نیوتن نیرو‌های مجازی بودند، منشاً فیزیکی قائل شد و آنها را از نوع نیرو‌های گرانشی فرض کرد. انیشتین تحت تاًثیر دید‌گاههای ماخ، جهان را فضایی پر از ماده درنظر گرفت که زمینه ای مادی برای مشاهده گر موضعی[3]ایجاد می‌کند تا حرکت را اندازه گیری کند و مکانیزم قانونهای آنرا بیابد. او در واقع وجود و حضور ماده را ذاتی معنای هندسه فضا – زمان دانست. این ایده،یکی از ویژگی های مهم در باور و ایجاد نسبیت عام شد.‌‍]5[

در 1915 نسبیت عام توسط اینشتین مطرح گردید. معادلات میدان اینشتین در واقع ارتباط بین هندسه فضا- زمان و ماده موجود در آن بودند. اولین حلهای معنا‌دار فیزیکی این معادلات توسط شوارتز شیلد[4] بیان شد که حلهای خلاءمعادلات اینشتین هستند. مشکل اساسی این حلها اساساً موضعی بودن آنها بود. یعنی اگر شعاع گرانش کره رو به افزایش می‌رفت، هندسه فضا زمان بتدریج به صفر کاهش می‌یافت. توزیع موضعی ماده منجر به چنین حالتی می‌شود اما نوع جدیدی از حلها نیاز بود تا جهانی که در هر نقطه از ماده پر شده را توصیف کند. اینشتین در سال1917 چنین حلی را منتشر کرد.اما چند ماه پس از آن د سیتر[5] حل دیگری برای معادلات میدان ارائه داد، ویژگی و خصیصه مهم این حل، فرض خالی بودن جهان بود. در مدل د سیتر ذرات با زمان به طور نمایی از هم جدا می‌شوند در صورتی که دارای ساختار مادی نیستند و جرمی ندارد تا هندسه فضا زمان را تحت تاًثیر قرار دهند. یعنی جهان د سیتر حرکتی بدون ماده را متصور می‌شود. در واقع در مفهوم دینامیکی جهان تهی است گر چه در مفهوم سینماتیکی در حال انبساط می باشد.در مقابل جهان اینشتین پر از ماده و ایستا[6] است.تصور اینشتین از جهان به تصور نیوتن نزدیک بود. جهان اینشتین جهانی پر از ماده بسته و دارای هندسه‌ای با انحنای مثبت، همگن و همسانگرد بود بطوریکه سطح کروی سه بعدی از یک ابر سطح کروی چهار بعدی می تواند به مدل او شباهت داشته باشد.او ماده جهان را غبار فرض کرد. برای ایجاد حالت استاتیک، جمله‌ای را وارد محاسبات نمود که به ثابت کیهانشناسی[7] معروف است و آنرا پتانسیل مربوط به نیروی دافعه بین اجرام که متناسب با فاصله اشان است، دانست. (در اینجا نمیخواهیم این مدل را مورد بحث قرار دهیم ) جهان د سیتر نشان داد که فضا زمانهای تهی می‌توانند حلهایی برای نسبیت عام باشند. چنین جهانی ممکن است قطعیت نظریه ماخ را به مخاطره اندازد،زیرا بدون وجود زمینه مادی، حرکتی وجود دارد. خالی بودن جهان د سیتر نگران کننده اما خاصیت انبساط آن نشان از وجود جرم در جهان بود. در پایان جنگ دوم جهانی، مشاهدات هابل و هاماسون نشان داد که جهان نه تنها ایستا نیست بلکه در واقع در حال انبساط است.]6[

پدیده انحراف قرمز سحابی‌ها که توسط هابل و هاماسون درسال 1920 مشاهده شد، در حال حاضر بطور عملی در خارج از منظومه کیهانی نیز قابل مشاهده است. آیا این پدیده را می‌توان با زبان نسبیت عام توضیح داد؟ در واقع آیا می‌توان جهانی را متصور شد که هم انبساط د سیتر را داشته و هم مانند جهان اینشتین پر از ماده باشد؟

در سالهای 1922 و 1924 آلکساندر فریدمن[8] به مدلهایی دست یافت که هر دو ویژگی را شامل می‌شدند. برای بررسی این مدلها که مدلهای استاندارد از آنها بدست آمده،برخی از مباحث کیهانشناسی نسبیتی را مرور می کنیم‌. ]7[

کیهانشناسی نسبیتی بر اساس سه فرض بنا شده است:

1- اصل کیهانشناسی[9]

2- اصل بدیهی وایل[10]

3- نسبیت عام

اصل کیهانشناسی– در هر دوره و زمان کیهانی،غیراز نا‌هنجاریها و بی‌نظمی‌های موضعی،از هر نقطه جهان دارای ابعاد و منظر مشابهی است.

ابر سطح[11] فضا گونه[12]ای از یک مانیفلد را در نظر می گیریم، برای هر زمان ثابت،آنگاه هیچ نقطه‌ای بر نقطه دیگر ارجحیت ندارد یعنی دارای همگنی[13] است و در این مانیفلد هیچ جهتی نسبت به جهت دیگر برتری ندارد یعنی همسانگرد[14] است. چنین مانیفلدی دارای تقارن کروی است و ابر سطح ها حول هر نقطه دارای تقارن کروی می‌باشند. همانطور که گفتیم از قدیم این اصل را “اصل کوپرنیک” می‌نامیدند.مشاهدات رصدی و آزمایشهای زیادی تا درجه بالایی آنرا به اثبات رسانده اند. ]8[

اصل وایل– مشاهدات هابل نشان میدهد که جهان ساختاری منظم دارد و در آن کهکشانها، مانند واحد‌های پایه‌ای هستند که در حال دور شدن از یکدیگرنددر اینصورت اگر تاریخچه کهکشانها را با جهان خطهایی نمایش دهیم، این جهان خطها ژئودزیکهای غیر تداخلی را نشان می دهند که بر مجموعه‌ای از ابر سطحهای فضا گونه عمود می باشند.چنین تصویری پس از کار‌های اولیه ریاضی وایل[15] بدست آمد.

طبق این اصل می‌توان مجموعه ممتازی از مشاهده گر‌هایی را در جهان مفروض دانست،که ازدید آنها در یک شار پراکنده[16] در فضا زمان،کهکشانها مانند ذرات بنیادی در این شار، روی دسته‌های مشابهی[17] از ژئودزیکهای زمان گونه،چنین به نظر می آیند که از یک نقطه در گذشته محدود یا نا محدود آمده یا خارج شده اند.


[1] . Rigoda

[2] . light year≡ 9.46×1017 cm

[3]-local

[4]-schwarzchild

[5]-w.de sitter

[6] -static

[7] -Hubble and Humason

[8] -Alexander Friedmann

[9] -cosmological principle

[10] -weyls postulate

[11] -hypersurface

[12] -spacelike

[13] -hemogeneaus

[14] -isotropic

[15] -Hermann weyl

[16] -substratum

[17] -congruence

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تغییر نشانگان متریک در کیهان شناسی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • ابتدا محصولات مورد علاقه خود را به سبد خرید اضافه نمایید.
  • سپس روی آیکون سبد خرید کلیک کنید.
  • محصولات داخل سبد خرید و مجموع مبلغ قابل پرداخت در صفحه تسویه حساب به شما نمایش داده می شوند.
  • فرم تسویه حساب را تکمیل کرده و روش پرداخت خود را انتخاب نمایید.
  • می توانید با استفاده از درگاه های پرداخت آنلاین خرید خود را تکمیل نمایید.
  • پس از تکمیل خرید می توانید به فایل های محصول دسترسی داشته باشید.
  • در صورت داشتن حساب کاربری می توانید سوابق خرید خود را در پنل کاربری خود مشاهده نمایید.
تماس با پشتیبانی